سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۳

دیشب ملکه مادر بعد از یکهفته برگشت . ظاهرا کلی بهش خوش گذشته بود . تقریبا تمام گردشهائی رو که بهش گفته بودم رفته بود . کلی هم سوغاتی های ریز و درشت آورده بود . برای من سه تا تی شرت آورده هر سه تا صورتی ، یه لباس خواب بامزه زرد گل گلی (مامان هر وقت برای من چیزی میگیره یا صورتیه یا زرد) ، چند تا دئودورانت و یه سری خرد و ریز دیگه . وضع دادش جان هم خوب شد . یه ریش تراش اساسی سوغاتش بود با یه جفت کفش و یه کراوات خیلی شیک .
دیشب فرودگاه خیلی خیلی شلوغ بود . واقعا نمیشد جم خورد . یه عالمه آدم اونجا بود . آخراش دیگه حالم داشت بد میشد از زور جمعیت . یادم نمیاد تا بحال فرودگاه رو اینقدر شلوغ دیده بوده باشم . جالب این بود که بیشتر آدماش یه جورائی بیشتر به مدل ترمینال میخوردن تا فرودگاه . یه بار هم نزدیک بود با یه خانومه دعوام بشه . منتظر مامانم بود . یهو دیدم یکی اومد دست گذاشت رو شونه من و خیلی ریلکس لم داد !!! برگشتم دیدم یه خانومس . با یه لبخند سفیهانه نگاهم کرد . منم با کمال پرروئی نگاش کردم و شوونه‌ام رو از زیر دستش کشیدم . یه دو دقیقه بعد دیدم دوباره دستشو گذاشت رو شوونه‌ام و باز لم داد . این دفعه برگشتم گفتم : جات راحته ؟! هیچی نگفت و دستشو برداشت .

کلاس چهارشنبه رو پیچوندم . نمیرم . حوصله ندارم اصلا ! چهارشنبه هفته دیگه هم نمیرم . عروسی یکی از دوستام دعوتم که فکر کنم خیلی خوش بگذره . کلی رقص و شییطنت و از اینجور حرفا : )
رابطه من و این عروس خانم کمی جالبه. ما دوسال با هم تو دانشگاه همکلاس بودیم اما هیچوقت به هم حتی سلام هم نکردیم. بعد از چندسال شد همکار یکی از دوستام و بهمین دلیل توی مهمونی ها و بیرون رفتنها میدیدمش . بعد بطور اتفاقی با هم یک مسافرت هم رفتیم . ما هیچوقت با هم مستقیم در تماس نبودیم اما اون هر وقت مهمونی داره من رو هم دعوت میکنه ! واقعا دستش درد نکنه !

یادمه اولین بار که هوس وبلاگنویسی کردم 2 یا 3 سال پیش بود . یه وبلاگ هم درست کردم . اما چیزی توش ننوشتم فقط چندتا پست امتحانی توش گذاشته بودم . دیروز یه دفعه یادش افتادم و چکش کردم . فقط و فقط یه پست جدی توش بود که آخرین پست هم بود . یه آرزو . آرزوئی که هنوزم دارمش !

دیروز زنگ زدم چند جا برای قیمت تور . اگه بخوام تنها برم واقعا خیلی گرون درمیاد . به خانومی که پای تلفن بود به شوخی میگم : اینکه خیلی گرونه !
میگه : خوب با یکی برو .
میگم : اون یکی رو از کجا پیدا کنم ؟
میگه : نمیدونم . اما اشتباه من رو نکنی ها !
میگم : چه اشتباهی ؟
میگه : وقتی یکی بودم چون گرون بود نمیرفتم ، حالا که دوتا شدم . نمیذاره که برم !!!

هیچ نظری موجود نیست: