چند وقتی بود که هرکسی ازم میپرسید: " چطوری ؟" تنها چیزی که جلوی چشمم میومد نقطه صفر یه نمودار بود . نه خوب و نه بد فقط و فقط صفر مطلق .
اما دیشب بالاخره این نقطه صفر کمی جابجا شد .
دیشب سرم به حد انفجار درد میکرد .
دیشب به اندازه تمام دنیا دلم گرفته بود .
دیشب کلی گوشه اتاق زانوام رو بغل کردم وبی صدا اشک ریختم و اشک ریختم و بعدش کف اتاقم دراز کشیدم و مثل مار بخودم پیچیدم .
دیشب کلی خودم رو نفرین کردم که چرا بازم دارم دیوونه بازی در میارم.
دیشب کلی با خدا دعوا کردم .
دیشب باز خواب دیدم دارم می افتم و باز سعی کردم پرواز کنم و باز خوردم زمین .
دیشب شب خوبی بود چون بالاخره این نقطه صفر جابجا شد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر