شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۵

گاهي هزار بار كلمات را با خودت تمرين ميكني
ترتيبشان را جا بجا ميكني تا بهترين نتيجه را بگيري
تا مطمئن شوي آدم روبرويت حرفت را ميفهمد و درك ميكند كه كجاي دلت گرفته
اما درست سر بزنگاه همه چيز يادت ميرود .
مغزت قفل ميكند و خودت ميماني و كلماتي كه در دهانت ميماسد
امشب دلم گرفته كاش همه چيز جور ديگري بود

هیچ نظری موجود نیست: