هنوز هم روز تولدم برايم هيجان انگيز است ، اما تولد كودكي دنياي ديگريست انگار كه آن روز فقط و فقط روز توست و انگار در اين دنيا هيچكس جز تو مهم نيست . هر وقت تولد يكي از بچه هاي دوستان يا فاميل است و من را دعوت ميكنند تمام آن ذوق كودكانه بيدار ميشود . پنجشنبه تولد نازمهر بود . حالم با آنچه كه تمام هفته در ذهنم برايش نقشه كشيدم فرق داشت اما خدا زكرياي رازي را بيامرزد كه چه خوب دائي براي ما كشف كرد . آنشب از نوادر دفعاتي بود كه يك گوشه نشستم و نگاه كردم و شايد اولين بار در تمام زندگي ام بود كه با حسرت آرزو كردم كه بار ديگر 14 ساله باشم .
هر روز كه ميگذرد بجاي اينكه بهتر شوم بدتر ميشوم . الان از آن زمانهائي است كه همه چيز در زندگي ام قاطي شده و بهم ريخته . انگار كه دارم يك خواب بد ميبينم . كاش زودتر از اين خواب بد بيدار شوم .
آهاي Teddy
آدرس ايميلي كه دادي كار نميكنه
هر روز كه ميگذرد بجاي اينكه بهتر شوم بدتر ميشوم . الان از آن زمانهائي است كه همه چيز در زندگي ام قاطي شده و بهم ريخته . انگار كه دارم يك خواب بد ميبينم . كاش زودتر از اين خواب بد بيدار شوم .
آهاي Teddy
آدرس ايميلي كه دادي كار نميكنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر