- گاهی زندگی رو خیلی سخت میگیرم ، اونقدر که با خودم میگم کاش همین الان بمیرم .
گاهی نوترون میشم .
گاهی هم زندگی رو اونقدر آسون میگیرم که مصداق عینی "الکی خوش"هستم .
کاش میتونستم به یه سری از مسائل اصلا فکر نکنم .
کاش میدونستم .............
کاش میتونستم ..............
کاش میشد .................
کاش این " کاش گفتن " رو ترک میکردم .
- دیروز با یکی از دوستان شیطنتی کردیم مفرح . ارضای یکی از اون کنجکاویها که مثل یه خارش میوفته تو جونت و تا با ناخن خونش نندازی انگار که آروم نداری . یه شماره بود و یه اسم و کلی سئوال بی جواب پشتش . قبل از شیطنت فکر میکردم تا همون جا بسه . اما هنوز گوشی رو نذاشته بودم که به خودم اومدم و دیدم دارم فاز بعدیش رو برنامه ریزی میکنم .
همه زندگی یه جورایی همینه .
با خودت میگی تا "اینجا" بسه . اما وقتی به " اینجا" میرسی میبینی یه جورائی ککی در جان ول خوردندی برای ادامه ماجرا و ایجاد " اینجا"ی جدید.
- وقتهائی که خیلی به خودم و زمین و زمان گیر میدم یه جائی میرسم که به خودم تشر میزنم که" دیگه بسه . کم غر بزن " اون موقع اس که باز غر میزنم " دیگه با خیال راحت هم نمیشه غر زد " :P
- من که یادم نیست . اما برام تعریف کردن که وقتی 2-3 سالم بوده وقتی میخواستم از پله ها بیام پائین همون بالا وایمیستادم و جیغ میزدم : " کسی نیست مبابز( احتمالا منظورم مواظب بوده ) من باشه؟ " . الانا هم گاهی دلم میخواد یه جای بلند وایسم و داد بزنم " کسی نیست مبابز من باشههههههههههه ؟!؟!؟! " ( خجالت نمیکشه ها ! 30 سالشه هنوز میخواد یکی "مبابز" اش باشه :P )
آب و همای امروز حال من : کمی تا قسمتی ابری هم راه با بارندگی های پراکنده !
گاهی نوترون میشم .
گاهی هم زندگی رو اونقدر آسون میگیرم که مصداق عینی "الکی خوش"هستم .
کاش میتونستم به یه سری از مسائل اصلا فکر نکنم .
کاش میدونستم .............
کاش میتونستم ..............
کاش میشد .................
کاش این " کاش گفتن " رو ترک میکردم .
- دیروز با یکی از دوستان شیطنتی کردیم مفرح . ارضای یکی از اون کنجکاویها که مثل یه خارش میوفته تو جونت و تا با ناخن خونش نندازی انگار که آروم نداری . یه شماره بود و یه اسم و کلی سئوال بی جواب پشتش . قبل از شیطنت فکر میکردم تا همون جا بسه . اما هنوز گوشی رو نذاشته بودم که به خودم اومدم و دیدم دارم فاز بعدیش رو برنامه ریزی میکنم .
همه زندگی یه جورایی همینه .
با خودت میگی تا "اینجا" بسه . اما وقتی به " اینجا" میرسی میبینی یه جورائی ککی در جان ول خوردندی برای ادامه ماجرا و ایجاد " اینجا"ی جدید.
- وقتهائی که خیلی به خودم و زمین و زمان گیر میدم یه جائی میرسم که به خودم تشر میزنم که" دیگه بسه . کم غر بزن " اون موقع اس که باز غر میزنم " دیگه با خیال راحت هم نمیشه غر زد " :P
- من که یادم نیست . اما برام تعریف کردن که وقتی 2-3 سالم بوده وقتی میخواستم از پله ها بیام پائین همون بالا وایمیستادم و جیغ میزدم : " کسی نیست مبابز( احتمالا منظورم مواظب بوده ) من باشه؟ " . الانا هم گاهی دلم میخواد یه جای بلند وایسم و داد بزنم " کسی نیست مبابز من باشههههههههههه ؟!؟!؟! " ( خجالت نمیکشه ها ! 30 سالشه هنوز میخواد یکی "مبابز" اش باشه :P )
آب و همای امروز حال من : کمی تا قسمتی ابری هم راه با بارندگی های پراکنده !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر