چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۵

هفته خيلي بدي بود كه گذشت . اميدوارم هفته ديگه بهتر باشه . اكانت اينترنتمان هم تمام شده بود و نميتوانستيم هرچه فرياد داريم بر سر اينترنت بزنيم و كسي كه در مواقع اضطراري ميشه تلفني ازش كارت بگيرم ( تازه اونهم اگه شرايطشون اجازه بده ) به دلايل پوليتيكال در دسترس نبود و من هم تصميم گرفتم از اين اكانتهاي بقول خودشان هوشمند بدون پسورد و يوزر استفاده كنم كه الحق هوششان به انداره نخود هم نبود و هر صفحه را به اندازه يك قرن طول ميداد و تازه آخرش هم يه پيغامهاي جفنگ ميداد .
همه اينها را گفتم كه چي بگم ؟!؟!؟ يادم رفت .
.....................
امروز بعد از سالياني ( يه چيزي دور و بر 5 سال ) رفتم استخر از نوع بي حجاب. بد نبود اما دلم براي يك جاهاي خوب خوب خيلي تنگ شد براي كنار دريا و آب بازي و آبجو و آفتاب و ... اي جووونم اي جووونم
.......................
دوشنبه اگر عمري باقي باشد ميخواهم بروم ديدن پدر . دلم نميخواهد اينطوري ببينمش اما بالاخره خيلي چيزها در زندگي اجتناب ناپذير است . راستي چه دعاي خوبي است وقتي ميگويند " عاقبت به خير شي

هیچ نظری موجود نیست: