باز هم رفتني شدم
بار ديگر شهري كه دوست ميدارم
يا به عبارت ديگه "كشوري " كه دوست ميدارم .
ديروز با اپسونك رفتيم و بليط و ويزاها رو گرفتيم .
وقتي مدارك رو گرفتم تازه باور كردم رفتني هستم .
اينبار با هميشه فرق داره اما خيلي اميدوارم خوش بگذره .
...........
صبح به حال مرگ از خواب پاشدم .
از اون روزهائي بود كه حاضر نبودم حتي يك ثانيه از خواب رو از دست بدم .
وقتي رسيدم شركت در اتاق رو بستم و كمي چرت زدم تا مخم دوباره كار بيفته
خدا كنه مدرسه ها زودتر باز بشن تا مادر خانومي دست از اين مهموني بازيش برداره .
اونهم از اون مدل مهموني هاي فاميل كشداررررررررر
امشب هم كلي برامون مهمون دعوت كرده
خدا به خير بگذرونه
من كه امشب به شدت مستعد پيچوندن اين مراسم مهمون بازي مزخرف هستم
.........
زياد نميبينمشون
ديشب ديدمشون
آخرين باري كه ديده بودمشون دوسال پيش بود
اما هربار كه ميبينمشون نميتونم ازشون چشم بردارم
زيبائي رابطشون آدم رو به زندگي اميدوار ميكنه
دقيقا انگار يك روح هستن در دو بدن
هيچكدوم بدون اون يكي آروم نميگيره
حتما بايد كنار هم بشينن
حتما بايد كنار هم غذا بخورن
روزي كه پسرشون مرد ، كنار هم نشسته بودن و هر كدوم اون يكي رو دلداري ميداد
با همه سفيدي موهاشون ميشه ديد كه دلشون چقدر براي هم تازه و جوونه
عمو و زن عموي مادرم تنها زوجي هستن كه گذشت سالها نتونسته رابطشون رو يكنواخت كنه .
ديشب وقتي عموجان كه به سختي راه ميره از رو صندلي نشستن خسته شد و چند تا بالش براش آوردن تا همونجا دراز بكشه ديدم دقيقا رفت زير پاي زنش و بالش رو گذاشت و دراز كشيد . هر از گاهي هم خيلي آروم بدون اينكه كسي رو متوجه كنه دستي به پاي زنش ميكشيد .
ديدنشون هميشه حس خوبي داره
آرزو ميكنم براي خودم و براي همه ، اونقدر خوش شانس باشيم كه در كنار كسي دوسش داريم و دوستمون داره پير بشيم و سالهاي پيري رو آروم بگذرونيم.
بار ديگر شهري كه دوست ميدارم
يا به عبارت ديگه "كشوري " كه دوست ميدارم .
ديروز با اپسونك رفتيم و بليط و ويزاها رو گرفتيم .
وقتي مدارك رو گرفتم تازه باور كردم رفتني هستم .
اينبار با هميشه فرق داره اما خيلي اميدوارم خوش بگذره .
...........
صبح به حال مرگ از خواب پاشدم .
از اون روزهائي بود كه حاضر نبودم حتي يك ثانيه از خواب رو از دست بدم .
وقتي رسيدم شركت در اتاق رو بستم و كمي چرت زدم تا مخم دوباره كار بيفته
خدا كنه مدرسه ها زودتر باز بشن تا مادر خانومي دست از اين مهموني بازيش برداره .
اونهم از اون مدل مهموني هاي فاميل كشداررررررررر
امشب هم كلي برامون مهمون دعوت كرده
خدا به خير بگذرونه
من كه امشب به شدت مستعد پيچوندن اين مراسم مهمون بازي مزخرف هستم
.........
زياد نميبينمشون
ديشب ديدمشون
آخرين باري كه ديده بودمشون دوسال پيش بود
اما هربار كه ميبينمشون نميتونم ازشون چشم بردارم
زيبائي رابطشون آدم رو به زندگي اميدوار ميكنه
دقيقا انگار يك روح هستن در دو بدن
هيچكدوم بدون اون يكي آروم نميگيره
حتما بايد كنار هم بشينن
حتما بايد كنار هم غذا بخورن
روزي كه پسرشون مرد ، كنار هم نشسته بودن و هر كدوم اون يكي رو دلداري ميداد
با همه سفيدي موهاشون ميشه ديد كه دلشون چقدر براي هم تازه و جوونه
عمو و زن عموي مادرم تنها زوجي هستن كه گذشت سالها نتونسته رابطشون رو يكنواخت كنه .
ديشب وقتي عموجان كه به سختي راه ميره از رو صندلي نشستن خسته شد و چند تا بالش براش آوردن تا همونجا دراز بكشه ديدم دقيقا رفت زير پاي زنش و بالش رو گذاشت و دراز كشيد . هر از گاهي هم خيلي آروم بدون اينكه كسي رو متوجه كنه دستي به پاي زنش ميكشيد .
ديدنشون هميشه حس خوبي داره
آرزو ميكنم براي خودم و براي همه ، اونقدر خوش شانس باشيم كه در كنار كسي دوسش داريم و دوستمون داره پير بشيم و سالهاي پيري رو آروم بگذرونيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر