خوب چی بگم ؟
یه چند روزی Disconnect بودم .
کتاب Angels and Demons تموم شد.
هر روز عکسهای سونامی رو نگاه کردم وبا خودم گفتم کاش میشد رفت و کاری کرد .
داداشی شرکت زده .
رفتم تولد مامان پونه .
با چانکی بحث های به شدت جدی کردیم .
دندونهام در حال درست شدن هستند .
بازم برنامه رفتنم به گل نشست .
محل کارم داره عوض میشه.
شبا خوابای بد دیدم .
دوست جون قاط زده .
دوستام به فکر شوهر دادن من هستن.
تو اتاقم شده شتر با بارش گم میشه .
در کل ....
خودم هم نمیدونم چی شد
یه چند روزی Disconnect بودم .
کتاب Angels and Demons تموم شد.
هر روز عکسهای سونامی رو نگاه کردم وبا خودم گفتم کاش میشد رفت و کاری کرد .
داداشی شرکت زده .
رفتم تولد مامان پونه .
با چانکی بحث های به شدت جدی کردیم .
دندونهام در حال درست شدن هستند .
بازم برنامه رفتنم به گل نشست .
محل کارم داره عوض میشه.
شبا خوابای بد دیدم .
دوست جون قاط زده .
دوستام به فکر شوهر دادن من هستن.
تو اتاقم شده شتر با بارش گم میشه .
در کل ....
خودم هم نمیدونم چی شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر