سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

هرچه بيشتر فكر ميكنم كمتر به نتيجه ميرسم
از امروز ايميل ميزنم شايد ...
....
روز اول كه براي مصاحبه به اين شركت رفتم به علاوه فرم استخدام معمول هميشگي ، يك تست دادند به اضافه يك برگه كه ميبايستي به زبان اجنبي رويش انشا مينوشتيم كه چه برنامه اي براي آينده مان داريم . هرچه فكر كردم كمتر چيزي به ذهنم آمد براي همين بعد از سياه كردن پشت و روي كاغذ در آخر با كمال خونسردي نوشتم فعلا خودم هم نميدانم ميخواهم چكار كنم . خدائيش با جفنگياتي كه نوشته بودم يك دهم درصد هم فكر نميكردم تماس بگيرند .
امروز قرار دوم بود . يك آقاي بسيار جدي كلي سئوالهاي عجيب كرد تا رسيد به اين سئوال كه قرار بود بنده 3 تا از بهترين كتابهائي كه تا حالا خوانده ام نام ببرم . اولي و دومي به خير گذشت به سومي كه رسيد بي اراده گفتم : دائي جان ناپلئون !!!

هیچ نظری موجود نیست: