خيلي وقته ميخوام بنويسم اما همون بهونه هميشگي باعث شد كه مدتها ننويسم
البته نداشتن وقت يه جور بهانه بود براي ننوشتن تو روزهاي تلخ
هر روزي كه ميگذشت به انتظار يه معجزه بودم
معجزه اي كه خيلي شبها به خوابم ميومد اما تا چشم باز ميكردم ميرفت
روزهاي بدي بود روزهاي اسفند و واقعا اگر اتفاقات كوچك و دوستان نبودند شايد خيلي سخت تر ميگذشت .
اما حالا كه گذشته نيازي به بازبيني شون نيست
اين روزها هم خارق العاده نيستن اما حداقل اين حسن رو دارن كه روزهاي اول ساله و طبق يه كليشه ذهني ميتوني به خودت اميد بدي كه روزهاي بد با سال قبل تموم شده و روزهاي خوبي پيش رو داري .
....
عيد امسال متفاوت با سالهاي قبل بود
پارسال عيد مجيد سر سفره هفت سين بود
ولي امسال حتي تو اين دنيا نبود چه برسه پاي سفره هفت سين
چند سالي بود كه با تحويل شدن سال براي بودن و ديدن يه نفر ثانيه شماري ميكردم
اما امسال كسي رو نداشتم كه براي كنارش بودن دعا كنم
امسال آخرين سالي بود كه آقا داداش با ما سر سفره هفت سين مينشست
......
دلم كتاب و شراب و عشق ميخواد
البته نداشتن وقت يه جور بهانه بود براي ننوشتن تو روزهاي تلخ
هر روزي كه ميگذشت به انتظار يه معجزه بودم
معجزه اي كه خيلي شبها به خوابم ميومد اما تا چشم باز ميكردم ميرفت
روزهاي بدي بود روزهاي اسفند و واقعا اگر اتفاقات كوچك و دوستان نبودند شايد خيلي سخت تر ميگذشت .
اما حالا كه گذشته نيازي به بازبيني شون نيست
اين روزها هم خارق العاده نيستن اما حداقل اين حسن رو دارن كه روزهاي اول ساله و طبق يه كليشه ذهني ميتوني به خودت اميد بدي كه روزهاي بد با سال قبل تموم شده و روزهاي خوبي پيش رو داري .
....
عيد امسال متفاوت با سالهاي قبل بود
پارسال عيد مجيد سر سفره هفت سين بود
ولي امسال حتي تو اين دنيا نبود چه برسه پاي سفره هفت سين
چند سالي بود كه با تحويل شدن سال براي بودن و ديدن يه نفر ثانيه شماري ميكردم
اما امسال كسي رو نداشتم كه براي كنارش بودن دعا كنم
امسال آخرين سالي بود كه آقا داداش با ما سر سفره هفت سين مينشست
......
دلم كتاب و شراب و عشق ميخواد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر