سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۵

Akharin khabar
Da Vincci Code ro didam .
Entezare ye filme bad ro dashtam albate baz ham nesfe filmesh jaleb nabood
Albate Mesle hameye filmhai kea z ro ketab sakhte mishan ye jahaiesh hazf shode bood va ye ghesmataiee behesh ezafe ama kolan kheili besyar chasbid
jaye kheili ha ro khali kardam :)

شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۵

Faghat khastam begam jaye hameye bacha ha khali.
koli dare khosh migzare .

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

يك عمر منتظر روزي مثل ديروز بودم
روزي كه بتونم حالش رو در قوطي كنم
كسي كه يك عمر ازش متنفر بودم اما هميشه مجبور بودم احترامش رو نگه دارم
ديروز بالاخره بعد از سالها و سالها به آرزوم رسيدم و وقتي مثل خيلي از وقتها شروع به مزخرف گفتن كرد جوابش رو دادم .
توي زندگي ام از هيچكس به اندازه شوهر خاله ام متنفر نيستم .
خدائيش خيلي حال خوبيه وقتي حال آدمي رو كه ازش بدت مياد اساسي ميگيري .
.............
اصولا اينجانبه اكثر كارهام رو با يه فاز تاخير انجام ميدم .
اين فازها هم گاها دوره تناوب بالائي دارن
استعفا دادنم از اون كارها بود
سه سال بود ميخواستم از شركت بزنم بيرون و بالاخره امسال كار خودم رو كردم
ديروز چك تسويه رو هم گرفتم
و مرا با آنان دگر كاري نيست
و
در نهايت بعد از هزار بار فكر كردن و پروژه خريد ماشين رو بالا و پائين كردن به اين نتيجه رسيدم كه مني كه اصولا ايده اليست تشريف دارم ( ارواح شكمم ) نميتونم ماشين دست دوم بخرم چون بالاخره هر كدوم يه عيب و علتي داره و نهايتا تصميم به ثبت نام كردم .
شايد در اين مدت هم فرجي بشه و دست از تنبلك بازي بردارم و برم گواهينامه ام رو بگيرم ( خدائيش خيلي مايه شرمساري كه آدم سي و اندي سن داشته باشه و گواهينامه نداشته باشه ) . البته اين پروژه به بعد از بازگشت پيروزمندانه بنده موكول ميشه
..........................
فردا مسافرم
يه جورائي ذوق مرگم .
از اينكه 14 روز تمام بي خيال همه چيز فقط و فقط تفريح ميكنم
جاي خيلي ها رو خالي خواهم كرد
................
ميخواستم يه نخود غر بزنم
اما ديدم با غر زدن نه دردي از خودم دوا ميشود و نه دردي از خودم دوا ميشود !!!

شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۵

خداحافظي كلمه عجيبيه و دل كندن حس عجيبتري
باورم نميشه دارم از جائي كه 7 سال كار كردم دارم ميرم .
اين آخرين نوشته ايه كه از پشت ميزم و با كامپيوتر شركت مينويسم...
يهو انگار تمام خاطارات برام زنده شده .
تمام اون روزهائي كه با يه دنيا شادي يا غم پشت ميز نشستم و براي خودم نوشتم .
دل كندن كار سختيه اما تا دل نكني نميتوني به خودت فرصتهاي تازه بدي .
من و اينجا با هم يه دنيا خاطره داريم خاطره هائي كه تا هميشه يادم ميمونه .
خداحافظ ....

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

ميخوام بنويسم كه دلم گرفته – دلم شكسته
اما نوشتنم نمياد
شايد اگر ميتونستم بنويسم حالم كمي تا قسمتي بهتر ميشود
....

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵

بادا بادا مبارك بادا ، ايشا ا... مبارك بادا : ))
ديشب مراسم خواستگاري – بله برون آقاداداش بود . بعد از يكسال و اندي بالاخره اين دوتا كار خودشون رو كردند . تقريبا همه چيز خيلي راحت و بي دردسر تموم شد . قرار شد بين 20 تا 30 خرداد هم قرار عقد محضري رو بگذارند و اگر خواستند تو مهر و آبان عروسي بگيرند.
با اينكه همه چيز قبلا تائيد شده بود مادر ها انگار سختشان بود حرف رو شروع كنند و در اينجا بود كه بنده كلي سخنراني كردم .
برادرجان به آنچه كه خواست رسيد .

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵

امروز ظهر وقتي براي ناهار ميخواستم برم ساختمون اصلي يكي از همكارا زنگ زد كه كي ميخوام برم . صداش عجيب بود و سئوالش نامعمول . ازش پرسيدم چي شده و بعدش پاي تلفن درجا خشك شدم .
يكي از همكاراي ديگموم ظهر براي كار از شركت رفته بوده بيرون . ماشين بهش ميزنه و ...
نميدونستم چي بگم . تنها چيزي كه يادم اومد قيافه هميشه خندانش و رفتار مودبش بود . از اون دسته از آدمها كه هر وقت ميبينيشون كلي ازشون انرژي مثبت ميگيري . اين آدم كسي بود كه براي هر كس هركاري از دستش برميومد انجام ميداد . همه شركت تو شك بودند ...
...
"چقدر عجيبه كه تا مريض نشي كسي برات گل نمي آره . تا گريه نكني كسي نوازشت نمي كنه، تا فرياد نكشي كسي به طرفت بر نمي گرده. تا قصد رفتن نكني كسي به ديدنت نمي آيد و تا وقتي نميري كسي تو رو نمي بخشه" ( اين رو يك دوست برام Off Line گذاشته بود )

شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵

گاهي آدمي حرفهائي ميزند كه دوست داري باور نكني
حرفهائي كه موقع شنيدنش با خودت يك بند ميگوئي كاش كه خواب باشد .
ديشب وقتي من حرفهايش را شنيدم با خودم ميگفتم آيا ممكن است ... ؟؟؟
تا صبح كابوس حرفهايش را ميديدم
آيا ممكن است تنها آدمي كه در تمام مدت عمرت ميتواني چشم بسته به او اعتماد كني اينهمه تغيير كرده باشد .
به خودش هم گفتم
"ترجيح ميدهم باور نكنم "
باور كردن يا نكردنش فرقي در اصل ماجرا ندارد اما دوست ندارم تصوير زيبائي كه از او در ياد و خاطره ام دارم خراب شود.

......................................................

نه عقابم
نه كبوتر
اما
چون به جان آيم در غربت خود
بال جادوئي شعر
بال رويائي عشق
ميرسانند به افلاك مرا
.
اوج ميگيرم اوج
ميشوم دور از اين مرحله دور
ميروم سوي جهاني كه در آن همه موسيقي جان است و گل افشاني نور
همه گل بانگ سرور
تا كجاها برد آن موج طربناك مرا

...........................................................

دوستم تا 40 روز ديگر ني ني دار ميشه
چند شبه پشت سرهم خواب بچه هنوز به دنيا نيومده رو ميبينم
انگار كه من از خود صاحب بچه ذوق زده ترم : )


دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۵

اين شبها شبهاي بدي است
جنگ داخلي در خانه و جنگ جهاني در مغزم در جريان است .
اما
همه چيز درست خواهد شد .