جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۵

همان بهتر كه در خواب ببينمش
حداقلش اين است كه در خوابهايم مهربانتر است
در خوابهايم هنوز دوستم دارد
خواب ديدنش را بيشتر دوست دارم

چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۵

كلي حالم خوب است
استعفام را دادم و رئيس بزرگ هم بعد از اينكه حرفهايم را شنيد بي قيل و قال قبول كرد
از اول هفته آينده هم كسي قرار است بيايد تا كارها را در اين ماه تحويل بگيرد .
كارهاي سفرم را هم دارم آرام آرام انجام ميدهم
14 روز قرار است دور از هياهو و دور از هرگونه نگراني فقط و فقط استراحت كنم .
كمي از دست مادر جان ناراحتم و كلي از برادر گرامي خشمگين
از دست مادر جان ناراحتم چون باز هم عين سالهاي نه خيلي دور به خودش اجازه داده تا در مورد چيزي كه برايم بسيار عزيز است پيش ديگران اظهار نظر كند .
از دست برادر جان خشمگينم چون ميبينم كه حتي برادرم هم جزء همان دسته آدمهائي است .... با همه ادعاي عاشقي ميبينم كه سر و گوشش هنوز ميجنبد . حالم بد ميشود وقتي ميبينم ساعتها پاي تلفن است و از خنده هايش چندشم ميشود .

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵

خودم هم نميدانم چه ميكنم !!!
دارم همه چيز را بهم ميريزم
شايد از توقع زياد است شايد هم از سردرگمي
ميدانم چه ميخواهم اما هرآنچه كه هست با خواستهايم فرسنگها و سالهاي نوري فاصله دارد .
كاش ميشد بيشتر داشته باشم
يا شايد
كاش ميتوانستم كمتر بخواهم

شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵

خوب است وقتي بيشتر آدمهائي كه دوستشان داري و در كنارشان احساس آرامش و شادي ميكني دور و برت باشند و كلي بگوئي و بخندي .
مدتها بود كه حالم به اين خوبي نبود . بعد از مدتها شادي در لحظه بودن را تمام و كمال تجربه كردم .
شب خوبي بود
خيلي بهتر از آنچه كه فكر ميكردم
اميدوارم امسالم پر باشد از اين روزهاي شادي بدون شرط

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

آخرين خبر :
سال نو شد !!!