كنجكاوي اي بود كه بايد ارضا ميشد . عين جوش سمجي كه تا نتركانيش آرامش نداري و بايد آنقدر فشارش بدهي تا خون بيايد . الان كه تركاندمش و خون هم آمد دارم با خودم فكر ميكنم با جاي زخمش چه كنم . از كاري كه كرده ام راضي ام و خوشحال . كلي از دلتنگي هايم آرام گرفت و ته دلم انگار چيزي غنج ميزند . حس خوبي است يادآوري شاديها و دوره كردن لحظه هاي خوب زندگي .
از اينجا به بعدش را ميسپارم به دست جريان طبيعي اش .
باور دارم كه برايم بهترين اتفاق مي افتد هميشه ايمان داشته ام و هميشه هم برايم بهترين اتفاق افتاده .
از اينجا به بعدش را ميسپارم به دست جريان طبيعي اش .
باور دارم كه برايم بهترين اتفاق مي افتد هميشه ايمان داشته ام و هميشه هم برايم بهترين اتفاق افتاده .