باز باران با ترانه
Dare to Soar
دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۵
this pain is just to real
چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۴
6 years have passed ....
یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸
I've got a feeling hat this time is gonna be a good time
پست رو که Publish کردم احساس حالم خوب شد .
i missed it here
خیلی بار آمدم که باز بنویسم
اما هر بار انگار که کلمات کف مغزم ماسید .
شاید علت اش این باشد که میخواستم تمام داستانهای نگفته این چند وقت را استفراغ کنم اینجا
اما دیشب به این نتیجه رسیدم
اینکه چه اتفاقاتی افتاده شاید مهم نیست
و یا شاید انقدر گاهی درد دارد که ترجیح میدهم بگذارمشان همان جا بمانند .
دلیلش هر کدام باشد مهم نیست
شاید باید یاد بگیرم بگذارم و بگذرم
.........
امتحان داشتم دیروز
گندی که زدم سه هفته دیگر معلوم میشود J
..........
هفته دیگه تولدمه
یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸
چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۷
یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۷
W380i
خیلی جاها به دادم رسیده بود
اما این آخرها زیاد حال و حوصله نداشت یه دفعه وسط کار دستم رو میذاشت توحنا
خلاصه دیروز ازش خداحافظی کردم
و به جاش یه سونی اریکسون خریدم
یه W380 i
رفته بودم که یه نوکیای دیگه بخرم که یهو چشمم گرفتش
احتمالا دوستش خواهم داشت
شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷
Daydreaming
آخر وبگردی هم این میشه که باز سر درمیاری ازجاهای قدیمی
خیلی خیلی وقت بود که نرفته بودم سر وقت اورکات
رفتم و یه خونه تکونی اساسی کردم
چند شبه باز هوس وب نگاری دارم اما عین عین همیشه نمیدونم چی بنویسم .
همه چی یه جورائی آروم و روان داره پیش میره
....
دلم یه سفر خوب و مبسوط میخواد
یه سفر بیست روزه به یه جای خوش آب و هوا که حتما ساحل خوبی هم داشته باشه
تو یه هتل خیلی ستاره
آخ خ خ خ که چه حالی میده
ختی تصورش هم حالم رو خوش میکنه
یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶
chatterbox
امروز وبلاگم میاد شدید
اما اونقده حرف دارم که نمیدونم کدومو بگم
درست شده عین میزهای عروسی ها که روش شونصد جور غدا میذارن و تونمیتونی تصمیم بگیری از کدومش بخوری
نتیجتا بهترین راه همون گزارش خبری دادنه
اول همه اینکه بعد خیلی خیلی سال مدل موهامو عوض کردم
اولش که خودمو تو آینه میدیدم یه جورائی غریبه میزدم
انگاری یه آدم دیگه بود
اما یواش یواش عادت کردم به اون دوخمره که با چتری داشت از تو آینه به من نگاه میکرد .
سریال خونم افتاده
بد اینهمه وقت سریال پشت سریال نگاه کردن یه جورائی معتاد شدم
فیلم دیگه اونقده حال نمیده
سریال خوب بید
حال و احوالم این روزا بیشتر بهتره
وبتکانی
اول امسال بس که غر غرکردم خودم خسته شودم و از یه جائی به بعد اینجا ننوشتم
برا خودم یه وبلاگ دیگه راه انداختم و شروع کردم اونجا غر زدن
یه چند تا پست نوشتم و بعد دیگه ننوشتم
امروز رفتم سراغش
دیدم به جز یه پست اش بقیه شو دوست ندارم و در نتیجه در راستای یک وب تکانی پاکیدمش
حس خوبی دارم
یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۶
How are u doin ?
خوب ازکجا شروع کنم ؟
همه چیز عادیه
یه جور یک نواختی خوب
اتفاقات همون چیزهای قدیمی هستند با تاریخ های جدید
مثل همیشه یه روزهائی غمگینم و یه روزهای شاد
امروز از روزهای شاد ه
ازروزهائی که از خودت کمی تا قسمتی راضی هستی
از زندگی ات
از آدما
همه چیزخوب به نظر میاد
سرم تو کار خیلی شلوغه
شاید چون نیمه وقت میام اینجوریه
اما همین شلوغیش یه وقتهائی خودش نعمته
هرچند گاهی چنان تنش روز تو تنت میمونه که خواب رو ازت میگیره
اما اینم خوبه !
بعد از خیلی وقت دارم کارائی رو که دلم میخواسته انجام میدم
گیتار خریدم
فرانسه رو شروع کردم
احساس خوبیه که آدم برای خودش کاری انجام بده
آخرین خبر سفرقریب الوقوع منه
خوشحالم از اینکه یه چند روزی حال و هوام عوض میشه
دیگه چی ؟!
آها !!! دهه فجر بر تمام فجر آفرینان مبارک باد
سهشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶
I'm Back ! or so i think
همانطور که یه دفعه نوشتنم نیامد امروز یکهو دلم تنگ شد برای اینجا
آمدم و خواندم و خواستم که باز بنویسم
اتفاق زیاد افتاده بعضی خوب بعضی بد
کیا عروسی کرد
به سفر رفتم
کیا رفت
گواهینامه گرفتم
تصادف سختی کردم
خانه را عوض کردیم
از خانه جدیدمان بدم میآید
جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶
Lost 4Ever
شهریار امروز گفت که دارد ازدواج میکند
دلم ریخت
برای یک لحظه زمان و مکان برایم بی معنا شد
یک جائی ته دلم همیشه امیدوار بودم روزی دوباره داشته باشمش
تنها کسی که میدانستم مرا بی پایان و بیکران دوست دارد
تنها آغوشی که به من احساس تعلق و امنیت میداد
کسی که به عشق اش و مهرش ایمان مطلق داشتم
کسیکه مهرش را اگرچه با کلام نمیگفت اما در هر حرکتش فریاد میزد
زمانی که دیدم هنوز تنهاست با خودم دل خوش کردم
امروز دانستم برای همیشه دارم از دستش میدهم
امروز
این ساعت شاید بیشتر ازهمیشه ترسیده و تنهایم
او سهم من بود که بی هیچ تلاشی از دستش دادم
کسی مقصر نیست جز خودم
جز ترسو بودنم
کاش میشد دوباره امنیت را در کنارش احساس کنم
ای کاشی که میدانم تا همیشه حسرتش در دلم میماند
تمام این سالها با خودم گفتم روزی کسی خواهد آمد که مرا به همان صداقت و پاکی دوست بدارد
کسیکه ساعتها برایم منتظر بماند و در آخر با لبخند خوشامدم بگوید
نمیخواهم باور کنم شهریار شهر رویاهایم برای همیشه تنها رویا میماند
اگر کسی در این دنیا باشد که من به او مدیون باشم فقط اوست
چه راحت باختمش
شهریار عاشقی بود که میشد چشم را بست و به او تکیه داد و ایمان داشت در بدترین شرایط هم دستت را رها نخواهد کرد
حتی اگر به قیمت جانش باشد
پنجشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۶
feelin' blue
پستها رو که نوشتم دلم گرفت
شاید نمی بایست اولین پست سال نو را با دلتنگی شروع میکردم
اما امشب دلم خیلی گرفته
یاد خیلی چیزها افتاده ام که دلتنگم میکند
دلم بهانه چیزی را میگیرد که خودش خوب میداند نمیتواند داشته باشدش
Shout Out Loud
اما يه جائي اون ته ته خودت خوب ميدوني كه چقدر دلت تنگ شده كه به يكي براي چند لحظه تكيه كني تا خستگي ات در بره
..........
مينشينم و با خيال راحت سايتهاي شهرهاي محبوبم را ميگردم
ميگردم و لبخند ميزنم
با ياد تمام خاطرات خوش و لحظه هاي ناب خوشبختي
اما سر بزنگاه چيزي يادم مي آيد كه تمام لبخندها جايشان را به اشك ميدهند